advertise

تاریخچه ی طرح ولایت

سال ۱۳۷۵ ؛ همزمان با شبهه افکنی های گسترده در فضای جامعه که توسط گروه هایِ مطبوعاتیِ متعدد -موسوم به روزنامه های زنجیره‌ای- مدیریت می‌شد و همچنین همزمان با طرحِ کلیدواژه ی “ناتوی فرهنگی” از سوی رهبر معظم انقلاب (مد ظله العالی)، جمعی از فرماندهان بسیج دانشجویی و سپاه -که مسوولیت پاسداری از انقلاب اسلامی را به عهده دارد- در دیداری با ایشان، تقاضای راهکاری برای مقابله با این تهاجم فرهنگی نمودند. رهبر انقلاب در پاسخ، توصیه فرمودند که این جمع، گفتگویی با آیت الله مصباح یزدی ترتیب داده، از ایشان تقاضای راهکار کنند. گفتگو و دیدار با آیت الله مصباح یزدی، منجر به شکل‌گیری طرحی علمی-فرهنگی از سوی موسسه امام خمینی موسوم به “طرح مبانی اندیشه اسلامی” یا “طرح ولایت” شد که تابستان همان سال با تدریس اساتیدی چون آیت الله محمدتقی جعفری، آیت الله جوادی آملی، آیت الله حسن‌زاده آملی، آیت الله مصباح یزدی و… آغاز شد. هدف این طرح، “تقویت مبانی فکری” فراگیران و نیز، “تبیین نگرشی صحیح به جهان هستی”، برای ایشان بود. سال ۱۴۰۰، بیست و ششمین سال برگزاری مستمرِ این طرح در میان دانشجویان و نیز پنجمین سالِ برگزاری این دوره در میان طلاب اصفهان است.


موضوعاتی که در طرح ولایت به آن‌ها پرداخته می‌شود:

طرح ولایت، ذیل ۶ عنوان کلی، بنیادین‌ترین سوالاتِ انسان در طول تاریخ را مورد گفتگو قرار می‌دهد. در سه کتاب نخست (معرفت شناسی، خداشناسی، انسان‌شناسی) مباحث مرتبط با جهان بینی مورد بحث قرار می‌گیرد و در سه کتاب دوم (فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، فلسفه سیاست)، امتداد جهان بینی در مباحث مربوط به ایدئولوژی و رفتار عملی انسان. مهم‌ترین مسأله اجتماعی انسان مسئله ی حکومت است. ما نیز چون دیگر حکومت ها قائل به طریقه خاصی از حکومت تحت عنوان حکومت اسلامی یا ولایت فقیه هستیم. اما در این زمینه سوالات بسیاری مطرح می‌شود: آیا اسلام توان اداره ی حکومت را دارد؟ حاکم اجتماعی چگونه باید تعیین شود؟ اساسا حق حاکمیت با چه کسی است؟ بهترین شیوه ی حکومت‌داری چیست؟ و…(فلسفه سیاست) اگر بخواهیم این مسائل را حل کنیم اصول موضوعه‌‌ای وجود دارد که پیش از آن، باید حل شود. از جمله این که بین مردم و حاکم، حقوق متقابلی وجود دارد. مردم و حاکم نسبت به یکدیگر وظایفی باید انجام بدهند ؛ بنابراین باید مسئله حقوق را مورد بررسی قرار دهیم: حق چیست؟ چگونه پیدا می‌شود؟ نظام صحیح حقوقی چه نظامی است؟ حقوق بشر و… بر چه اساسی تنظیم شده است؟ و…(فلسفه حقوق) تقریبا در همه نظام‌های حقوقیِِ عالم برای جعل قانون و رعایت قانون و مسائل حقوقی، یک بخش‌هایی را به رعایت ارزش های اخلاقی اختصاص داده‌اند ؛ باید ارزش‌های اجتماعی و اصول اخلاقی را رعایت کرد. علاوه بر این، مفهوم “حق” یک مفهوم ارزشی است و برای بررسی این مفاهیم و اصول ارزشی و اخلاقی باید ببینیم که: ارزش‌ها از کجا به وجود می‌آیند؟ خوب و بدها چگونه پدید می‌آیند؟ آیا خوب و بد مفاهیم نسبی هستند یا همواره ثابت‌اند؟ (فلسفه اخلاق) این‌ مسائل بر یک شناخت خاصی از انسان و هستی مبتنی است؛ ما زمانی می‌توانیم ارزش‌های انسانی را معرفی کنیم که انسان را درست شناخته باشیم. پس پیش از اینکه این مسائل دستوری و عملی را بررسی کنیم باید انسان را بشناسیم: ماهیت انسان چیست؟ انسان فانی است یا ابدی؟ به چه ارزش ها و کمالاتی می‌تواند برسد؟ (انسان شناسی) برای شناخت این انسان، مهم است که رابطه او را با خداوند و هستی در نظر بگیریم: آیا خدا وجود دارد؟ اگر آری، چه صفاتی دارد؟ عالم و مخصوصا انسان را چگونه و با چه ظرفیت هایی آفریده است؟آیا عالمی، ماوراء دنیا وجود دارد؟ ارتباط انسان با این عالم چیست؟(خدا شناسی و هستی شناسی) در آخر، وقتی صحبت از هستی‌شناسی می‌شود، می‌توان پرسید: شما هستی را چگونه می‌شناسید؟ با چه ابزاری؟ این ابزار چگونه مشخص شده‌اند؟ اعتبارشان چقدر است؟ (کتاب معرفت شناسی)


تلخیصی از بیانات آیت الله مصباح یزدی در جمع فراگیران طرح ولایت سال ۱۳۹۱

ویژگی اولی که من به نظرم می‌رسد که اصل امتیاز این طرح است این است که این طرح، یک نظام هماهنگ فکری را عرضه می‌کند. مطالبی که درباره اسلام و تشیع، از اول عمرمان تا به حال شنیده‌ایم، مطالب متفرقی است. یکی درباره اصول دین بحث می‌کند ؛ یکی درباره امامت بحث می‌کند ؛ یکی درباره نماز بحث می‌کند ؛ یکی درباره مسائل مالی، عدالت، ارزش‌های اسلامی و چیزهای متنوع. این که این‌ها چه ربطی به هم دارند؟ ما بگوییم خدا یکی است؛ عادل است ؛ این سر جای خودش. اما این چه ربطی به عدالت دارد؟ چه ربطی به نماز شب خواندن، چه ربطی به رسیدگی به ایتام دارد؟ چه ربطی به مسائل زن دارد؟ چه ربطی به مسائل اقلیت‌های دینی دارد؟ چه ربطی به مسائل سیاسی و مبارزه با ظالمین و ستمگران دارد؟ چه ارتباطی بین این‌هاست؟ حقیقتش این است که بیشترین ارتباطی که ما از عهد جوانی‌مان می‌شناختیم، این بود که یک دسته گلی است که می‌شود این گل‌ها را کنار هم گذاشت ؛ یک نخی به آن بست تا به صورت یک دسته گلی در بیاید ؛ دسته گلی از رنگ‌های مختلف، بوهای مختلف و هر کدام، زیبایی‌های خاص خودش را دارد. این‌ها را می‌گذارند کنار هم و یک نواری هم دورش می‌بندند و این‌ها را به هم می‌چسبانند. تصور ما این طوری است از مسائل دینی. اما این طرح تلاش کرده که یک رابطه ارگانیک بین این‌ها برقرار کند. می‌گوید این‌ها اصلا با هم دیگر ارتباط منطقی دارند؛ نه این که این ها را صرفا بگذاریم کنار هم و یک نخی از خارج، بالعرض این‌ها را با هم متحد کند ؛ این مفاهیم ذاتا با هم ارتباط دارند و ادعای این طرح این است که همه معارف اسلامی را ما می‌توانیم در یک مجموعه منسجم و هماهنگ ارائه کنیم به طوری که ارتباط منطقی بین اجزای آن قابل فهم باشد نه تنها یک ادعا، و بالاخره در میان همه این معارف، مهم‌ترینشان که بیشتر مورد نیاز جامعه و شرایط زمان ما بوده، انتخاب شده و ارتباط این ها به این صورت تدوین شده که:


مهم‌ترین مسأله اجتماعی ما -که اصلا انقلاب ما براساس آن به وجود آمده- مسأله حکومت اسلامی و ولایت فقیه است. این عنصر اصلی در این نظام است. این نظام با نظام‌های دیگر فرقی ندارد؛ حداکثر یک نظام دموکراتیک. اما ویژگی اصلی این نظام، نظام ولایی مبتنی بر ولایت فقیه و براساس ارزش‎های اسلام در باب امور سیاسی و کشورداری است. (فلسفه سیاست) خب اگر ما بخواهیم این مسائل را حل کنیم یک اصول موضوعه‌ای دارد. قبلا باید آن‌ها را حل کنیم تا این مسائل حل بشود. از جمله این که بین مردم و حاکم، بین راعی و رعیت، حقوق متقابلی وجود دارد. کسی که در رأس حکومت هست باید حقوق مردم را رعایت کند مردم هم متقابلا در مقابل او حقوقی دارند ؛ وظایفی باید انجام بدهند که این مطلب در نهج‌البلاغه مکرر به صورت‌های مختلف بیان شده: “إن لی علیکم حقّا و لکم عَلَیَّ حقّ” پس قبل از این که ما این مسائل سیاسی را حل کنیم، مسأله حقوق را باید مطرح کنیم: اصلا حق چیست؟ چگونه پیدا می‌شود؟ خب در این باب هم مکاتب مختلفی هست و بنده به اندازه اطلاعات ناقص بسیار کم‌مایه خودم سراغ ندارم یک مکتب حقوقی را که یک نظام معقول کاملی در این زمینه ارائه بدهد. ادعاهایی هست: حقوق طبیعی، نمیدانم، حقوق قراردادی… بالاخره عمدتا هم گرایش عالم امروز به این است که همه این‌ها قراردادهاست ؛ اعتباری است. هیچ پایه واقعی ندارد ؛ مردم دلشان می‌خواهد ؛ خوششان می‌آید با هم این طور روابط داشته باشند و قرارداد می‌کنند با هم: “این حق من است، این حق تو” برای این که کارهایشان بگذرد. هر وقت هم دلشان خواست طور دیگر عوضش می‌کنند. اما یک تئوری‌ که کاملا این‌ها را به نصوص منطقی تبیین کند و زمینه برای مسائل سیاسی فراهم کند بنده سراغ ندارم. ولی معتقدم در اسلام چنین چیزی هست. (فلسفه حقوق) وقتی پای بحث‌های حقوقی باز می‌شود، تقریبا در همه نظام‌های حقوقیِ عالم، یک بخش‌هایی را اختصاص دادند به این که رعایت ارزش‌های اجتماعی، رعایت اصول اخلاقی، یکی از مبانی حقوق است ؛ برای جعل قانون و رعایت قانون و مسائل حقوقی باید ارزش‌های اجتماعی و اصول اخلاقی را رعایت کرد. رعایت اخلاقِ عمومی مبنای بسیاری از احکام حقوقی و اجتماعی است. علاوه بر این که اصلا خود حق یک مفهوم ارزشی است. ما برای این که این را حل بکنیم باید ببینیم اصلا ارزش‌ها از کجا به وجود می‌آیند؟ خوب و بدها چگونه پدید می‌آیند؟ (فلسفه اخلاق) خب باز در این زمینه مکاتب مختلفی هست. هیچکدام “لایُسمِنُ و لا یُغنی من جوع”. اما آنچه ما از اسلام می‌فهمیم این است که این‌ها مبتنی است بر یک شناخت خاصی از انسان و هستی ؛ ما زمانی می‌توانیم ارزش‌های انسانی را معرفی کنیم – و بعدش حقوق را، و بعدش همین روابط متقابل حاکم و مردم را-که انسان را درست شناخته باشیم؛ پس این سه بخش از علوم دستوری و عملی، مبتنی است بر یک بخش دیگری از علوم توصیفی و واقع‌نما که حقیقت انسان را بشناسیم که چیست؟ خب درباره انسان هم بحث‌های زیادی هست و باز نظر اسلام در اینجا با نظرهای دیگران بسیار متفاوت است. هم از نظر ماهیت انسان، هم عمرِ حقیقی انسان -که از نظر اسلام بی‌نهایت است- و هم از نظر ارزش‌های انسانی و کمالاتی که می‌تواند به آن برسد. به هرحال یک انسان‌شناسی خاصی است. (انسان شناسی) خود همین انسان را وقتی خواستیم بشناسیم باز ما باید رابطه‌‎اش را با خدایی که آفریننده‌اش است، در نظر بگیریم. همین طور در عالم بعدی -عالم آخرت- این سنخ علوم طبیعی و تجربی نیست. یعنی این مسأله که “ارتباط انسان با ماورای این عالم چیست و بُعد روحی انسان چه ارتباطی با بعد بدنی‌اش دارد و چه نسبتی بین این‌هاست” این با علوم تجربی و آزمایشگاهی حل نمی‌شود. این از مقوله علوم فلسفی است -حالا اسمش را کلام بگذارید، فلسفه بگذارید، هرچیز دیگر بگذارید به دلخواه شما، اما این یک مقوله خاصی است- از سنخ مقوله علوم تجربی و آزمایشگاهی و طبیعی نیست ؛ با آن متدها هم جواب نمی‌دهد. در آزمایشگاه نمی‌شود خدا را پیدا کرد، به وسیله اسباب آزمایش و تجربه‌ حسی همین طور. و الّا خدا را همه جا می‌شود دید. (خداشناسی) پس ما باید برگردیم به یک سلسله مسائل فلسفی مربوط به هستی‌شناسی و آخرش وقتی صحبت هستی‌شناسی می‌شود، آن وقت سؤال می‌شود که: شما هستی را چگونه می‌شناسید؟ با چه ابزاری؟ آن پاسخی که در دنیا معروف است، این است که همان ابزارهای حسی و تجربی است. شما یک ابزار دیگری را به عنوان عقل معرفی می‌کنید یا چیزهای دیگری. از کجا؟ اعتبارش چیست؟ از کجا ثابت می شود؟ برمی‌گردد به معرفت شناسی. (کتاب معرفت شناسی) پس لااقل ما شش مقوله را باید بررسی کنیم تا این مسائل‌مان حل بشود. از سیاست و حکومت گرفتیم و رسیدیم به حقوق و اخلاق و فلسفه ارزش‌ها ؛ از آن جا رسیدیم به انسان‌شناسی و سپس به هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی. از این طرف اگر بخواهید منطقی شروع کنید، از معرفت شناسی باید شروع کنیم و برسیم به هستی‌شناسی، انسان‌شناسی، بعدش به ارزش‌ها، حقوق و سیاست. اگر رابطه منطقی این‌ها را تنظیم کنیم و آموزه‌های دینی را در این شش بخش مشخص کنیم، آن وقت خواهیم فهمید که عجب نظام منسجمی! یک درخت باروری است ؛ ریشه‌ای دارد ؛ تنه‌ای دارد ؛ شاخ و برگی دارد ؛ میوه‌هایی دارد. ما بی‌خود هر کدام از این‌ها را تکه‌تکه و جدا‌جدا دنبال می‌کردیم. این‌ها مجموعا یک نظام واحد منسجمی است ؛ از یک نقطه‌ای می‌شود شروع کرد، به نقطه نتیجه نهایی رسید و همه مشکلات و نیازهای فکری و نظری و عملی انسان را مشخص کرد. این برداشت و این رویکرد به مسائل فکری و علمی یک بینش دیگری به آدم می‌دهد که جدا جدا بحث کردنِ این حقایق، آن نتیجه را نخواهد داد. شاید اصلی ترین ویژگی این طرح همین باشد که این نظام را بین این چند بخش برقرار می‌کند و همه را به صورت یک نظام واحد منسجم هماهنگ مرتبط با ارتباطات ارگانیک تعریف می‌کند. خیلی دلنشین است: نیاز آدم را برطرف می‌کند و پاسخ قانع کننده‌ای می‌تواند به آدم بدهد… امکان این که چه نظامی عرضه بشود، ادعای اینکه چنین نظامی وجود دارد و به این صورت می‌شود عرضه کرد خیلی خرسندکننده است. (۰۶/۰۵/۱۳۹۱)